من هم اسیر دام شدم بس نمی کنی؟

بی رحم من تمام شدم بس نمی کنی؟

من خسته از اشاره ی دستان مردمــم

رسوای خاص و عام شدم،بس نمی کنی؟


دلم تنگــــــــــه....




خودم تنها -تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چو کشتیه بی ناخدا
به سینه ی دریا دلم
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
تو شیشه ی مینا دلم
...

تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بی گانه شد
نمیخواهد دیگر تورا
نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پات
نمیخواهد دیگر تورا
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
تو شیشه ی مینا دلم




شابلون نمی خواهد
کشیـــدن دردهای یک زن . .
کافیست سَرِ ســطر بنویسی :
زنانگی ...!!!